حکایت ما با خیار وهندونه
شماها نفسای مامانی خیلی هندونه وخیار دوست داشتین اینقد بابا احمد براتون هندونه اورد ولی سیر نمیشین منم هی میخورم کیف میکنین حالشو بببببببببببببببببببببببببرین ...
نویسنده :
مامانی سه فرشته ناز
18:05